ابوالفضل مامانیابوالفضل مامانی، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
بابای نی نی بابای نی نی ، تا این لحظه: 36 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
مامان نی نیمامان نی نی، تا این لحظه: 37 سال و 2 روز سن داره
کلبه عشقمانکلبه عشقمان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات پسرم ابوالفضل و دخترم نفس

دلم گرفته

1394/2/26 17:27
311 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگم امروز خیلی دلتنگ شدم اینقدر دلتنگ که به قفسه سینم داره فشار میاره مامان زهرا مادربزرگت یک مته بخاطر عمل کمری که کرده بود اینجا بود امروز رفت وقتی رفت قلب منم با خودش برد واقعا خونم بدون مادرم برام دردناک شده بابایی هی داره میگه بابا من هستم ابوالفضل کوچولومون هست دلتنگ نباش ولی هیچی تو دنیا جای کلمه مادر نمیشه مامان دوست دارم چقدر بعداز عمل پلاتین پیرتر و ضعیف تر شدی پای چشمت سیاه شده بود از ضعف بخدا این قیافه مامانمم جلو چشمام میاد گریم میگیره چقد راه رفتن براش سخت بود چقدر بدش میومد وقتی دستشویی میرفت هی میگفت خدایا من از توالت فرنگی متنفر بودم چرا نصیبم کردی مامان خیلی دلتنگتم هیچی نمیتونه جای تورو  تو قلبم پر کنه ازت معذرت میخوام تو این روزای پر از دردت تنهایی اخه ما سه خواهر از مادرمون خیلی دوریم و مادرمون تو شهرمون تنهاست قربون تنهاییت برم ک تو شهر خودت غریبی خخیلی دوست دارم و ایشالله هرچ زودتر خوب بشی 

پسندها (12)

نظرات (15)

ĸoѕαr
26 اردیبهشت 94 18:06
گوشه غار حرا هست مشغول نماز می شود درهای عرش سوی او آهسته باز غار را پر می کند ناگهان فرمان وحی با طراوت می شود قلبش از باران وحی باز می گردد به شهر بر لبش پیغام دوست می رود تا پُر کند شهر را از نام دوست عید مبعث برشما خاله گرامی وکودکتون مبارک.
مامان ندا و بابا اردشیر
پاسخ
مرسی وهمچنین عزیز
مامان فرح
26 اردیبهشت 94 22:37
عزیزم خیلی ناراحت شدم،امیدوارم مامان گلتون هرچه زودتر خوب بشه،اینقدر خودتو ناراحت نکن گلم شما تو شهر غریب باید واسه همسری و ابوالفضل جون روحیه باشی .میبوسمت
مامان ندا و بابا اردشیر
پاسخ
واقعا مرسی از دلجپییتون
زهرا
27 اردیبهشت 94 7:45
فقط دعا كن واز خدا برايش ارزوي سلامتي وعافيت بخواه درسته دل ادم ميگيره وناراحت ميشه كاري نميشه كرد ولي اگر زانو ي غم وغصه بغل كني خودت زودتر پير وشكسته ميشي ئزيزم به فكر خودت هم باش
مامان ندا و بابا اردشیر
پاسخ
سلام عزیزم ممنون از محبتت
♥ایدا♥
27 اردیبهشت 94 15:41
سلام خاله جون من اپم خوش حال میشم سربزنی خوصویتو چک کن
♥مامان مهدیس♥
28 اردیبهشت 94 0:47
عزیزم اشکم در اومد ایشالله بهتر میشه از ته دلم براش دعا میکنم
مامانی
29 اردیبهشت 94 0:23
ان شاا........هرچه زودترازمامان مهربونتون رفع کسالت بشه الهی آمین
مامان جون
30 اردیبهشت 94 8:51
یا من اسمه دواء و ذکرهُ شفاء
مامان tt
30 اردیبهشت 94 16:20
سلام گلم انشاءالله هرچه زودتر مادر جون حالشون بهتربشه توکل کن به خدا به مادر مهربونتون بگید برا دختر منم دعا کنن عزیزم تیر ماه به دنیا میاد دعاش کنید سالم و سلامت باشه
♥مامان مهدیس♥
3 خرداد 94 15:12
عزیزم حال مامانت چطوره گلم خوبه؟
مامان ندا و بابا اردشیر
پاسخ
خداروشکر بهتره براش دعا کنید
♥مامان مهدیس♥
3 خرداد 94 22:59
حتما دعا میکنم براش از وقتی پستتو خوندم تو فکرمه ....
مامان محمدپارسا
4 خرداد 94 15:21
ایشالله زودی بهبود پیدا کنن مادر محترمتون و خدا براتون نگه داره مادرتون رو مامانی میشه بی زحمت به پارسا که تو جشنواره شرکت کرده رای بدین البته اگه دوست داشتین عدد21 رو به شماره1000891010 ارسال کنید ممنون میشم با هر گوشی که دمه دستونه رای بدینایشالله جبران کنیم
مامان ندا و بابا اردشیر
پاسخ
سلام عزیزم مرسی
مامان فرح
4 خرداد 94 23:41
سلام مهسا توی جشنواره با کد ۹۵ شرکت کرده میشه بهش رای بدین
darya
8 خرداد 94 11:01
سلام امیدوارم مادر تا حالا خیلی خیلی خوب شده باشن.. کلا عمل جراحی یه دوره نقاهت داره بعدش همه چی دوباره رو به راه میشه دیگه... تو باید خودت منبع انرژی باشی دخترررر عید غدیر عروسی خواهرم و برادرم هست ..سه تا عروس با هم
مامان ندا و بابا اردشیر
پاسخ
ممنون عزیز مبارک باشه عروسی خوش بگذره خیلی خوبه
الــنـــازجوون
9 خرداد 94 17:05
عزیزم دلم گرفت واقعا همینطور وقتی ادم میفهمه مادرش مشکلی داره دیگه هیچی نمیتونه دلخوشش کنه...الهی که مادرتون هر چه زودتر حالشون بهتربشه خانمی
مامانی محمد صالح جون...
14 خرداد 94 1:13
مادرها همه مهربونن وبدون توقع.... اگه بشه کاری واسشون کرد خوبه وگرنه همین که محبتشون توی دللمونه کافیه... فکر نم کنم بیشتراز من از مادرتون دور باشید.. لا اقا توی یک قاره هستید....نه اینکه یکی اینور کره زمین ویکی اون ور کره ی زمین....قدر لحظاتتون رو بدونید....
مامان ندا و بابا اردشیر
پاسخ
الهی خیلی بده ادم از عزیزانش دور باشه همش احساس گناه داره همش خودمو سرزنش میگنم ک چرا از مادر پیر تنهام دورم تمام زندگیم فقط احساس گناه داره