یازده ماهگی پسرم ابوالفضل
پسر گلم ببخش که دیر یازده ماهگیت رو تبریک میگم اخه اومدم خونه بابا حاجی واسه کمک به مامان زهرا اخه مامان زهرا کمرش رو عمل کرده و دکتر شش ماه استراحت مطلق بهش داده و حالا وظیفه ما دختراشه ک محبتایی که به ما تا الان کرده جبران کنیم مامان زهرا 12دی ماه عمل کرد هنوزم پا درد و کمر نمیذاره شبا بخوابه خیلی ناراحتشم خیلی درد دارهخدا همه مریضارو شفا بده الان که تو یازده ماهه شدی خیلی کارا بلد شدی ماشاالله خودت بلند میشی راه میری و با پشت میخوری زمین میتونی چندتا کلمه بگی مامان بابا اب دد الهی من فدای راه رفتنت و حرف زدنت بشم که اینقد نازی ایشالله که دامادیت رو ببینم دل بابا اردشیر برات یه ذره شده اخه الان چهاروزه رو ندیده هر روز زنگ میزنه تا صدات رو بشنوه من فدای تو بابات بشم که بهترینها هستین دوستتون دارم چون عشق ورزیدن رو از شما یاد گرفتم فهمیدم عشق تو پول نیست، محبت چیزی نیست که با پول به دست بیاد فهمیدم عشق فقط تو هستی و بابا و من تو این دنیای پر از گرگ دلخوشیم شما دونفر هستین همیشه کنارم باشین چون دوری از شما دو نفر حکم مرگ منه دوستون دارم