خاطرات پسرم ابوالفضل و دخترم نفس

...

الهی مامان فدات بشه که تونستی سرپات وایسی و چندتا قدم برداری ایشالام که صدسال زنده باشی عشقم تو نفس منو بابایی هستی منو بابایی تمام تلاشمون رو میکنیمتا تمام عشقمون رو نثارت کنیم ای عشقم  ...

همین الان هم که دارم عکسات رو تو وبلاگت میذارم همش میایی دس به گوشیم میذنی و دوست داری بدونی من دارم چکار میکنم ابوالفضلم تو تمام دنیایی منی و جز تو نمیتونم انگیزه داشته باشم خدا هم تو هم بابایی رو واسم حفظ کنه که دنیام با وجود شما دونفر قشنگترین دنیا شده دوست دارم الگوت تو زندگیت بابات باشه چون وجودش عشق و محبت بابایی در حقم خیلی محبت کرد و خدا به خاطر دل پاک اون تو عزیز رو بهم داد هر دو تون رو بی نهایت دوست دارم  ...

...

وای نفسم ابوالفضلم که تو حموم عشق میکنی و بعداز یک ساعت اب بازی هنوز دوس نداری از حموم بیرون بیایی  ...

ای جونم که دوست داری تو رو وسط پتو بذاریمو بلندت کنیم وقتی این کارو میکنیم با چه صدای بلندی میخندی خدا واس منو بابا حفظت کنه  ...

ای جانم که وقت خوابت که میرسه اینجوری هی خمیازه میکشی و با نق و غر اخم میایی سمتم و خیلی اروم تو بغلم میخوابی زندگیم ای عشق منو بابا  ...

الهی من فدای این دستای کوچولوت برم که دنیامو تو دستت گرفتی خدا واسه منو بابایی نگهت داره که عشق منو بابایی هستی  ...

شیرین ترین خواب دنیا ...